دستاشو مشت کـرده بود…
پرسـیدم توی مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم…
توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه…!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود…ولی “حــالا هست”!
دستام گرم شد و اون لبخند زد…
با سلام
خسته نباشي ممنونم كه به وبلاگم سر زدي خواهشمندم درباره وبلاگم به من از قسمت تماس با ما برام پيام بزاريد
در ضمن اقا ويا خانومي كه اومديد داريد اهنگ گوش ميديد
ويا متن هارو كپي ميكنيد برا وبلاكتون خواهشمندم
همكاري كنيد ويا پيام بديد ويا پست بزاريد
منتظرما
دستاشو مشت کـرده بود…
پرسـیدم توی مشتت چـیه؟!
گفت : خودتـ نگـاه کن
دستاشو گرفتم و آروم باز کردم…
توی دستاش چیزی نبود!!!
گفتم : چیزی نیست کـه…!
دستامــو که توی دستاش بود فشـــرد و گفت:
نبــود…ولی “حــالا هست”!
دستام گرم شد و اون لبخند زد…