loading...
عشق&مطالب عاشقانه
مديريت

با سلام 

خسته نباشي ممنونم كه به وبلاگم سر زدي خواهشمندم درباره وبلاگم به من  از قسمت تماس با ما برام پيام بزاريد

 

در ضمن اقا ويا خانومي كه اومديد داريد اهنگ گوش ميديد

 ويا متن هارو كپي ميكنيد برا وبلاكتون خواهشمندم

 همكاري كنيد ويا پيام بديد ويا پست بزاريد 




منتظرما

mohamadreza. golzar بازدید : 19 یکشنبه 25 خرداد 1393 نظرات (0)

حتما بخون داستان جالبيه 

اگه نخوني از دست ميره 

در مورد رفاقته 

واقعا اگه نخوني از دست رفته 

شايد گريه ات هم در بياد

دو تا رفيق توسربازي كه اسم يكيشون محمد بود واهل ابادان بود واون يكي امير از تهران يود 

اين دوتا باهم قرار گزاشته بودن تا بعد از سربازي با هم باشن 

محمد گفته بود تو اگه زن ميخواي بيا ابادان و اون يكي گفته بود تو اگه كار مي خواي بيا تهران 

بعد از چند سال امير واسه زن گرفتن رفت ابادان وبعد از چند روزي كه محمد دختراي محله وفاميل رو به امير نشون داده بود ولي

اميرپسند نكرد موقع برگشت امير  چشمش به نامزد محمد افتاد ولي اونو نميشناخت  واسه همين به محمد گفت من اين دخترو ميخوام محمد هم توي رو در وايسي قرار گرفت و رفت با نامزدش وخانواده اش صحبت كرد ونامزدش قبول كرد و با امير به تهران رفت وبا امير ازدواج كرد.....................................

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

مادر  محمد بهش گفت :عشقتو. كه دادي لا اقل پاشو برو كار كن تو تهران

محمد هم قبول كرد وبه تهران رفت به ادرسيب كه امير داده بود رفت ولي كسي بهش جواب درستي نميداد براي همين هر چي زنگ ميزد  مي گفتن كه ما امير نداريم

نااميد  توي پارك رو به روي خونه امير نشست وديد كه سه تا گردن كلفت دارن ميرن سمتش

با پا ي خودش بلند شد وگفت من غريبم چيزي جز اين 200هزار تومن ندارم اونام هم گفتن ما امروز كارمون خوب بوده وبيا اين هم 200هزارتاي ديگه

محمد هم پاشود وبه سمت ترمينال جنوب راه افتاد البته در اونج براي خودش كت وشلواري خريد كه به مادرش بگه كار بود من نخواستم

يك هو خانومي با كلاس با ماشين بنز جلوش ترمز ميزنه ميگه من از تو خوشم اومده بيا برام كار كن اينم ميگه باشه  

بعد از چند سال محمد كه كار ميكنه ميشه مدير عامل وهمون خانوم كه مدير اصلي  شركت بوده ميگه بيا دامادم شو

اينم ازدواح ميكنه وبعد از چند سال با خانومش ميرن يك مجلس شراب خوري 

بعد از قضا امير ونامزدش رو توي اون مجلس ميبينه

نوبت محمد  ميشه كه سلامتي ميده ميگه بزن به افتخار اون دوستي كه  نامزدشو داد به من 

دوباره ميگه بزن به افتخاره رفيقي كه پاي حرفش وايساد

امير ميگه بزن به افتخار اون 3نفر كه ادماي من بودن وبزن به افتخار اون خانومي كه مادرم بود  واون دختري كه خواهرم بود  

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از نظر شما وبلاگمون چه جوريه؟
    از نظر شما چه نوع مطالبي رو بيشتر در وبلاگمون بذاريم بهتره؟
    معرفي سايت

    تنها نیستم!
    نگران شب هایم نباش، تنها نیستم، بالشم،
     هق هق گریه هایم، قرص هایم، دفتر کاهی نوشته هایم،
     سردی دستانم همه هستن . . .

    ****************************

    با توجه                با توجه 
    از اين پس در اين سايت 
    ترول/استاتوس/پست هاي
    فيس بوكي  عاشقانه
    به نمايش گذاشته مي شود 
    لطفا همكاري كنيد.

    آمار سایت
  • کل مطالب : 73
  • کل نظرات : 12
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 68
  • بازدید سال : 179
  • بازدید کلی : 1,454